این منم عمار...
راستش این پست رو نوشته بودم که یه سوتی دادم کلا پاک شد :(
دیگه حوصله ندارم همشو از اول بنویسم یه مختصری میگم...
تمام قصد و هدف من از پست های قبلی به فکر فرو بردن شما بود نمی دونم چقدر موفق شدم ولی می دونم سعی خودم رو کردم...
شاید 15-16 سالم بود که فکر می کردم به خاطر مطالعات سیاسی دیگه هیچ کسی نمی تونه با من مناظره کنه :))) (بچه بودم دیگه!) به همین خاطر اصلا دوست داشتم تو بحث ها شرکت کنم ،نظر بدم و این صحبت ها...
یه روز بابام منو کناری کشید و گفت هنوز خیلی باید مطالعه کنی که بتونی نظر بدی!به همین خاطر به حرمت پدرم شاید نزدیک 7 سال (تقریبا")صحبت و بحثی نمی کردم...(تقریبا رو به توصیه یکی بنده خدایی که خودش می دونه اضافه کردم!)
تو این هفت سال چند تا کار کردم اولیش این بود سعی کردم یه مرور کلی به تاریخ انقلاب داشته باشم اظهار نظر افراد رو بخونم و با افکارشون آشنا بشم کار دومم این بود که سعی می کردم به روز بمونم.یعنی کمتر اطلاعاتی بود که بحث روز جامعه باشه و من از چند نظر بررسیش نکرده باشم ،روزنامه ها رو تطبیقی می خوندم یعنی اگر روزنامه های مرحوم شرق و اعتماد ملی و ... رو می خوندم امثال کیهان و ... رو هم می خوندم...
همیشه به دوستانم هم توصیه می کردم که این جوری دنبال مطالب باشند که اگر یه طرفه بررسی کنی فقط خودتو گول زدی!بعد مدتی مشتری ثابت سایت ها هم شدم شاید تو این 7 سال هزاران کامنت و نظر و مقاله و... تو سایت ها و وبلاگ ها و... نوشتم و خوندم بعد مدتی اعتمادم به بعضی سایت ها و روزنامه ها بیشتر و نسبت به بعضی کمتر شد.
همیشه به مسائل دینی هم خیلی علاقه داشتم یادمه حتی با خود خود خدا هم مشکل پیدا کرده بودم :))) (اوایل سن تکلیفم) که کی گفته اصلا خدا داریم و این صحبت ها با مطالعه به جوابهام میرسیدم و بقیه رو از روحانیون می پرسیدم(سایت تبیان آقای باستانی-موسسه ذکر قم-)
من تو دانشگاه با تمام طیف بچه ها رفیق بودم شاید الان شماره های گوشیمو بشمرم این امر رو اثبات کنه! و الحق و النصاف مورد احترام همشون هم بودم.با بچه های بد رفیق بودم آدم بیخودی بودم(شاید هنوز هم باشم) ولی سعی کردم که از هر کسی چیزی یاد بگیرم شاید بعضی به ظاهر دین دار نبودند ولی اخلاق های حسنه ای داشتند یکی گشاده دست بود ،یکی فروتن ،یکی به پدر مادرش خیلی احترام می گذاشت و یکی با تقوا بود.نمی گم با همه صمیمی بودم ولی همیشه دوست داشتم ببینم این بچه های به ظاهر بد چه تفکری دارن؟شاید با رفاقت ،همون طور که اونا به من چیز یاد میدن ،منم یه مسئله ای یادشون بدم...
همیشه بیشتر دلم به حال بچه بدا می سوخت و دوستشون داشتم چون بچه هایی که همه چیزشون درسته که دیگه به دلسوز احتیاج ندارن! می دیدم که همه انقدری که فکر می کنیم بد نیستند...
احزاب و سیاسیون ما مردم رو دو تیکه کردن ،همه به خون هم انگار تشنه اند! ،انگار نه انگار که ما هموطنیم!
همیشه دوست داشتم که مردم رو بهم بهتر بشناسونم ،معمولا ماها زود دوست داریم تکلیف خودمون رو با آدم ها یکسره کنیم...
بعد انتخابات دیگه مطمئن شدم که ما مردم اصلا تو دو دنیا دیگه انگار داریم زندگی می کنیم و کلا با هم بیگانه ایم!
تفکر ما این شده...
این بده چون من میگم!
این بی سواده چون من میگم!
این یکی تندروه این یکی کندروه!
این یکی خوبه این یکی بده!
خیلی وقت ها از خیلی آدم ها می پرسم شما که میگی ایشون بده چقدر از نظرات این آدم رو مطالعه کردی؟چرا ازش بدت میاد؟ و معمولا جواب درخوری نمی شنوم.
می دونید چرا چون ما آدم ها رو دسته بندی می کنیم !؟اونایی که دوستشون داریم اونایی که ازشون بدمون میاد ،حالا بماند که دلایل دوست داشتن یا تنفر هم خودش می لنگه!
مثلا فکر کنم همه شما اون فیلم دانشگاه شیراز بود انگار! که آقای لاریجانی(مجلس)صحبت می کرد و آخرش هم مثلا گروه های دانشجویی صحبت می کردند یه بنده خدایی اومد پشت میکروفن گفت:من از احمدی نژاد بدم میاد و سه تا دلیل گفت یکیش این بود من از قیافش بدم میاد!!!
بابا انقدر ایراد منطقی دیگه میشه گرفت ،یعنی چی از قیافش بدم میاد؟این یعنی تنفر بدون دلیل!یعنی هیجان کاذب!...
من میگم دانشگاه جای زد و خورد و تو سر و کله هم زدن نیست ،مناظره های ما معمولا به لنگه کفش و فحش و بد و بیراه تموم میشه!
یعنی واقعا اگر دانشجو اینه وای به حال عوام...
کار ما سالهاست این شده که هر کسی رو که دلمون می خواهد بهش بد و بیراه میگیم بعد اگه کسی به ما فحش بده بی ادبه...
کار ما اینه که به همه تهمت می زنیم و اگر کسی بخواهد چیزی ثابت کنه ،باید هزار تا(دقیقا هزارتا)سند و مدرک بیاره ولی اگه ما دهنمون رو باز کنیم و درفشانی کنیم کسی نباید از ما دلیل بخواهد...
تو ذهن خودمون یه سری سلول درست کردم هر فرد رو یه گوشه سلول می گذاریم و رو در سلول یه انگ و صفت می چسبونیم دیگه فکر و تعقل تعطیل...
هرچی من بگم ....
من با این که آگاهانه از کسی بدمون میاد به هیچ وجه مشکلی ندارم ولی میگم آگاهانه...!
برای اثبات این حرفها من فقط یه راه داشتم که نشون بدم یکی از اون سیاه ترین نقطه هایی که تو ذهن شما وجود داره(که متاسفانه مصباح بود) رو به چالش بکشم ،به همه ی شما من ها ،ثابت کنم که هنوز مسائلی هست که نمی دونید ،همه اطلاعات جهان تو اینترنت نیست ،همه مسائل دنیا رو نمی دونید...
به ما فقط یه مشت اطلاعات میدن می گن بخور ،دیگه حق نداری سوال کنی که اینی که داری به خورد من میدی چیه؟
همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز زاده نشده اند...
من هیچ ،هیچ ،هیچ و nتا هیج دیگه بگذارید ادعایی ندارم!
من کلا آدم ضایعی هستم :)))
به قول آقای فاطمی نیا ادعا ندارم که قبله العارفین و زبده السالکین هستم! اگه قرار باشه یکی از مردمان از اول تا آخر بشریت بره جهنم اون منم والبته بر عکس اگه قرار باشه یکی فقط بره بهشت اون منم :)))
من از رحمت خدا نا امید نیستم.
من بعضا گناه هم میکنم(دلم نمی خواهد به هیچ وجه گناه کنم ولی از دست آدم در می ره دیگه)شاید حتی نماز صبح من هم قضا بشه!(از اول سن تکلیف شاید خیلی کم)یعنی منم همه چیزم جور نیست...!
منم یکی مثل بقیه که دوست داره آدم خوبی باشه این منم با اعتقاداتم ،با نظراتم ،با تفکراتم ،با همه خوبی ها و بدی هایم...
من بچه پرو هستم من به هیچ وجه دلم نمی خواهد سرباز امام زمان باشم من دوست دارم فرمانده ای چیزی باشم :)))
من از شهدا و بزرگان یه بت دست نیافتنی نمی سازم من دلم می خواهد خودم باشم و به همه این مقامات برسم...
اون روزی که شروع کردم عمرا فکر نمی کردم یه روزی وبلاگم 5592 بازدید داشته باشه!سومین سایت سیاسی وبگذر...!فکر کنم از صدقه سری آقای مصباحه ،ماشاءالله انقدر جنجالیه که کلی لینک از جاهای مختلف و موتور های جست وجو میان اینجا!
من همیشه دنبال تریبونم ،از چهره به چهره بگیر تا وبلاگ و سایت و ... من دوست دارم هدایت کنم و هدایت بشم...
این منم عمار...(این خط رو select کنید ایهام داره!)
تنها کسی هم که بهش اعتقاد کامل دارم رهبره چون اهل افراط و تفریط نیست...
من رو بازی می کنم ،سعی هم نمی کنم مثلا به خاطر از دست دادن مخاطلب اعتقادتم رو مخفی کنم!اونی چیزی که به نظرم حقه می نویسم اگه برای ثابت بشه که من دارم اشتباه می کنم مشکلی برای عذر خواهی ندارم!
من می خواهم فکر کنید همین..!
فکر هم چیز خوبه گاها... :))))
ببخشید یادم رفت همش در مورد من شد!
یادمه گفته بود تو پست بعدی صحبتهای آقای حجتی کرمانی رو در مورد مصباح می گذارم یه چیز جالب تر پیدا کردم متن مناظره حجتی کرمانی و مصباح یزدی...
متن مناظره: قسمت اول ،قسمت دوم ،قسمت سوم ،قسمت چهارم.
به امید روزی که یاد بگیریم ببینم کلام چیه و نه گوینده کیه؟
پ.ن.1:
دوستی به نام ج.مل گفته من کامنتهاشو سانسور کردم برای روشن شدن افکار عمومی(شبه سایتها شدم) خودتون آخرین کامنتهای ایشون رو ببینید.
دلم نمی خواست ایشون رو بزرگ کنم ولی به خاطر دفاع از خودم گذاشتم امیدوارم منظوری نداشته باشه!
این یه جور جلب ترحمه یه جوری مظلوم نمایی دروغین که خیلی بدم میاد...(یکی دو روز دیگه این پی نوشت رو بر میدارم چون مهم بود نوشتم ولی خیلی بی ربط به این بحثه!)
فکر کنم تا امروز متوجه شدید که من چقدر رسانه و امکاناتشو می شناسم و مثل بعضی ها سرم کلاه نمیره اگه نشناختید منو، بیشتر با من تو آینده آشنا میشید!