بلاگفا
چاره ای نیست جز صبر...
تصحیح: انگار مشکل از بلاگفا نیست ،مشکل از سایت های ارائه دهنده قالبه...
متن زیر مطلبی است که در سال 79 در
روزنامه کیهان خطاب به آیت الله مصباح به چاپ رسید ،نمی دونم چرا؟ ولی احتمالا
خواندن این نامه برای خود محمد نوری زاد مفید باشه. من فقط چند عکس در میان گفتار
ایشون اضافه کردم همین...!
نسبت1
تو چراغ راه مایی! نه این که چراغی در دست داشته باشی و در
این ظلمت آذین بسته ،راه را نشان ما بدهی! نه ،تو ،خودت چراغی! هر کجا که بایستی
به هر کجا که اشاره کنی . یا از هر چه که بگویی. ما با اطمینان، تو را باور کرده
ایم ،ما به تو اعتماد داریم. ما از تو دروغی نشینده ایم.ما تو را تاکنون با اجنبی
ندیده ایم.
ما امضای تو را پای معاهدات ننگین وابستگی مشاهده نکرده
ایم. تو چراغ راه مایی ،از هر چه که بگویی ،باورت می کنیم!چرا چنین نباشیم؟مگر نور
،جنسش یکی نیست؟ حالا چه این نور از خورشید باشد یا از نور افکنی قوی ،یا از شمعی
کوچک یا از تو که چراغ راه مایی.
با تو هستم:ای چراغ راه خوبی ها ،ای مصباح!
تو اگر چه چراغ راه مایی ،اما مطلق نیستی مگر کسی غیر از
خدا می تواند مطلق باشد؟ نه تو،منتها خودت را به اشتعال آورده ای.یعنی چه؟ یعنی
این که بعضی ها همتشان این میشود که چراغی در دست بگیرند و کورسویی به اطراف
بتابانند.اما بعضی هم مثل تو ،خود را به اشتعال می کشند.شهدا این گونه اند.
تو هم در شهادت مستغرقی.اگر شهید به یک تیر و ترکش به مقام
شهود و شهادت می رسد ،تو هر روز و هر ساعت به تیری و ترکش از خدا بی خبران و
معاندان و فتنه گران و جاسوسان شهید می شوی.ما اشتعال تو را می بینیم. کسی که چشم
هدایت به تو دارد ،راه را گم نمی کند و در هزار توی نسبت ها زمین گیر نمیشود.
تو همچون سایر علمای ناب شیعه ،با به آتش کشیدن خود ،راه حق
و باطل را نشان ما می دهی. امثال شما ،ذخیره های معرفتی آخر الزمانید.
چلچراغ هایی که نشئه ی سوزشان ،از نفت و روغن و نیروی
الکتریسیته نیست.بلکه نور ، از اشتعال وجودشان ساطع می شود. وقتی کار به این جا
بکشد ،یعنی به جایی که تمام دار و ندار آدمی به آتش کشیده شود ،مگر میشود جلوی
انتشار نور را گرفت؟تو ،علاوه بر جسمت و علاوه بر علم و اندیشه و معرفت و سال ها و
سال ها صبوری و حلم و اخلاق و دور اندیشی ات ،حالا آبرویت را به کبریت اشتعال
سپرده ای و کسی که کارش به این جا کشید مگر از راه رفته باز می گردد؟
و مگر از شتاب و انتشار نور باز می ماند؟کسی که به قول خودت
،حتی نگوید:راضیم به رضای تو و بگوید:"من کی هستم که رضایت بدهم هر چه که تو
می خواهی باشد" آیا چنین کسی از زخم آبروی می هراسد؟
آن جا که سلاح و مال و کلام و استدلال کفایت نکند ،شاید
آبرو به کار آید و کاری بکند.و تو ،خوب از این متاع ،در مصاف با حرامیان بهره برده
ای.مبارکت باد!
< height="330" width="581" data="http://farsi.khamenei.ir/flash/player.swf" id="videoPlayer7228" type="application/x-shockwave-flash">>
آدم با کسی که احساس صمیمیت بکند ،او را با ضمیر تو خطاب می
کند.در سخن گفتن با شما ،من به اندازه ی کافی ،از سهم صمیمیت خود سود جستم.حالا
اجازه بدهید شأن کلام خود را به جایگاه واقعی اش باز گردانم. ما شما را چراغی از چلچراغ
راه بشریت می دانیم.از غیرت و صبوری و فهم و پایمردی شما درس می گیریم و از آبرویی
که بر کف دست آورده اید ،در پوست نمی گنجیم.نسبت آدم ها و تعلقاتشان متفاوت است.
یکی به چوب و درخت تعلق دارد، جنگل های شمال کشورمان که هیچ ،جنگل های تو در توی
آفریقا هم حریف حرص او نمی شود یکی هم به قدرت و شهرت وابسته است نمایندگی مجلس و
وزیری که هیچ رئیس دهکده ی جهانی شدن هم احتیاج روزافزون او را جواب نمی گوید.
ما معتقدیم با ردیابی نسبت آدم ها میشود به ذاتشان پی
برد.شما در این وادی ، به دنبال چیستید تا نسبت شما را و ذات شما را در همان راستا
مطالعه کنیم؟ برای حفظ قدرت آمده اید ؟ پول و پله ای در کار است؟ هیبتی دارد از کف
می رود؟ قول و قراری؟ کارخانه ای؟ شراکتی؟ حزبی؟ نفوذی؟ استمالتی؟ نه! نه! نسبت
شما را تنها با خدا باید سنجید. اگر نه، کافی بود شما هم قدری از نردبان وجاهت خود
پایین می آمدید و سری به برلین و کنفرانسش می زدید ،در این صورت می دیدید که چگونه
نام شما را به سقف آسمان حک می کردند.
و به یمن قدومتان طاق نصرت می بستند!
هر چه نسبت شما با خوبی ها و درخشندگی ها و
اصالت ها و بایستگی ها بیشتر است، نسبت
آنانی که به صورت شما تیغ می کشند ،رو به قهقراست.
حضور شما برای آنها تنگی نفس می آورد.آنها ،به همه یا هیچ
معتقدند.
همین امروز ،روزنامه ی رسالت ،شکوه کرده بود که فلان حزب
،در تصاحب کرسی های مجلس ،جناحی عمل کرده است و به چند صدایی مدعای خود اعتنایی
نکرده است.باید گفت:برادران ،شما از پوشال آیا می توانید اراده ی استفامت کنید؟ و
یا مگر از یک عنصر فریب کار ،میشود انتظار صدق و درستی داشت؟ که اگر بله ،خود این
اراده و انتظار بر باد است. راز این همه هجمه به شما در چیست؟ آیا زبانم لال از
این که می بینند شما با اجانب در ارتباطید ،در خود می گدازند؟یا از این که بساط
اقتصاد کشور را به پیسی و دریوزگی در انداخته اید؟یا جمعیت جوان کشور را در بطالت
متوقف کرده اید؟یا نیک براون جاسوس را به سفیر کبیری آورده اید؟
یا وضعیت صنعت و کشاورزی کشور را به فلاکت انداخته اید؟یا
مواد مخدر را مثل نقل و نبات در دسترس خاص و عام گذارده اید ؟ یا در مجامع بین
المللی از لباس خود تخلیه شده اید؟ یا
مخاطب صریح جاسوس ها شده اید؟ یا اداره ی کشور را به امان خدا وا نهاده اید؟ یا
سنگ آزادی به سینه کوفته اید و دهان مخالفان دوخته اید؟
یا معیشت مردمان را به خون جگرشان آمیخته اید؟یا شکاف
هولناک طبقاتی را باعث شده اید؟یا از مجامع وابسته و غیر وابسته به دولت های
استکباری چراغ سبز دیده اید؟ راستی چرا با شما مخالفند؟ چرا چشم دیدن شما و گوش
شنیدن استدلال های محکم شما را ندارند؟ بگویم علت همه ی این مخالفت ها ،تنهاد در
این است که شما در جانبداری از اصالت ناب شیعه پرچم ولایت برداشته اید.
آری عزیز ما، گناه شما ،همچون اسلاف شما ،در همین است. شما
اگر زبانم لال مثل آن روحانی نمای کنفرانس برلین ،زیستی مواج
و شکل پذیر داشتید
حالا جشم و چراغ آنها بودید و حجم روزنامه هایشان را از
مراتب علم و فهم و هوشمندی و فرزانگی و آینده نگری خود پر کرده بودند. آنها به
همان نسبتی که به غرب دل داده اند ،از شما و امثال شما دل بریده اند.
شما و امثال شما ،مانع گسترش و ظهور این نسبت
وابسته اید.حزت توده ،در تمامی سالهای عمر بعد از انقلاب خود نسبت خود را با شوروی
سابق انکار می کرد و بر سر این انکار ،جدل نیز می کرد.بعد ها که جاسوسی این حزب
آشکار شد ،نسبت ها از مدار خدمت ، به ورطه ی خیانت منتقل شد. همان گونه که عین
همین نسبت ،امروزه در باره ی نهضت آزادی صدق می کند.
یعنی نسبت نهضت آزادی با امریکا ،همان نسبت حزب توده است به
شوروی سابق. منتها شکیل تر و تر و تمیز تر و متناسب با مذاق موازین کارسازی شده ی
بین المللی.
عمده زخم هایی که این روزها به تن شما می نشیند ،از همین
ناحیه است. دقیقا به یاد دارم در مصاحبه ی کیانوری ،رهبر حزب توده با شهید بهشتی ،
کیانوری با سماجت و وقاحت تمام، از شأن خدوم حزب توده سخن گفت و اطلاق خیانت را از
جانب شهید بهشتی رد کرد و رجوع به مجامع حقوق بشری را تهدید کرد. چند سال بعد ،آن
گاه که شهید بهشتی به راه خود رفت و کیانوری نیز به راه خود و دست های آلوده و
مزدور کیانوری و حزب توده برملا شد،همین فیلم را مجددا" از تلویزیون خودمان
پخش کردند. کیانوری با استدلال و استحکام ،نسبت حزب توده را با شوروی رد می کرد و
بر اصلاح طلبی و توسعه و جامعه ی مدنی پا می فشرد.
حالا نیز همان روند ادامه دارد. کار درست و به ظاهر مستحکم!
نفوذی های نهضت آزادی در دولت ،بستر فحاشی را به اسم روزنامه و نشریه فراهم کردند و
دلارهای آمریکا و نقشه ها و طرح های سیا
در برپایی قتل های زنجیره ای و فضاحت کوی دانشگاه ،خوراک و جاهت و مطرح شدن
برایشان آورد.
در این میان توهین به شما ،دقیقا نعلی است که به پای اسب
مراد خود زده اند و می زنند. چرا؟ به این سخن "ریچارد مورفی" وابسته ی
صهیونیست ها در دستگاه سیاست خارجی آمریکا دقت کنید:
تصویب بیست میلیون دلار برای سرنگونی جمهوری اسلامی ایران
،تنها یک نماد رسمی و قانونی است. این نماد ،دست ما را برای خدمت باز می گذارد.دوستان
ما در ایران ،نباید از سایر پتانسیل های ایالات متحده بی نصیب بمانند. در این صورت
است که سرنگونی معنا پیدا می کند. هیچ به این اندیشیده اید که با بیست میلیون
دلار،یک کارخانه ی کوچک دمپایی هم نمی شود احداث کرد؟
حالا ،من نگاهم را از کنار مجلس سنا و کنگره ی آمریکا و از
روی 20 میلیون دلاری که برای سرنگونی ما تصویب کرده اند ، به سایر پتانسی های
آمریکا می چرخانم.پتانسیل هایی که مغز کامپیوتر های سازمان سیا در طراحی قتل های
زنجیره ای و ظهور آدم های از یاد رفته ،تنها یکی از آن است.با این همه چرا به شما
اهانت نکنند؟ و چرا شما را متحجر و متصلب نخوانند؟اگر خوب بنگریم در دستور کار
اینان ،روی شما و چلچراغ هایی که ظلمت را پس می زنند ،خط کشیده شده است برای خاموش
کردن یک چراغ چه میشود کرد؟فهم کامپیوترهای سازمان سیا می گوید:پف کنید!حالا شما
نسبت پف اینان را نه به نور الهی که به خورشید بسنجید.
وقتی کسی خود را به اشتعال کشید ،باد دهان برای خاموش کردن
آن اشتعال نیست مناسبی نیست.اگرچه زیرکی حکم می کند از چراغ و چلچراغ ها باید
محافظت کرد.
1-روزنامه کیهان:4 تیر 1379 ،به قلم محمد نوری زاد
راستی خوشبختانه با وجود شکنجه ها و
آسیب های شدید جسمی و چشمی زود خوب شدید ،گویا همان کسی که ده ها مرده را زنده کرد
چشم نابینای شما را شفا داد!
و خندان از شکنجه به میان ما
آمدید...
این بار هم بخش های از صحبت های آقای نقویان رو می گذارم ،البته این صحبت های تکه های از سخنرانی ایشون است و سعی شده که این تکه از صحبت ها در تضاد با کل سخنرانی نباشه و به نوعی هم جهت با محتوای صحبت ها باشه...
ولی با توجه به محدودیت زمانی و سرعت اینترنت مجبورم فقط بخش های از این سخنرانی رو برای شما بگذارم اگر کسی مایل بود که کل سخنرانی رو داشته باشه بگه براش لینک بدم.